محل تبلیغات شما



1.اول اینکه چقدر مردهایی که حلقه شون رو دست میکنن و "متعهد" هستن،جذابن!

2.به همون اندازه مردهایی که تا به یه جایی میرسن،زنشون که با همه چیز ساخته رو طلاق میدن تا برن پی عیاشی،نفرت انگیزن!

3.دیروز شنبه هم دانشگاه رفتم هم ورکشاپ میم جان!ینی من اگه اسمشو کامل تایپ کنم،هم بیوگرافی خودش میاد بالا،هم وبلاگ من!پس به همون میم جان اکتفا میکنم!

میم از وبلاگ نویس های قدیمیه،دیروز بهم آدرس وبش رو داد.که رمز و ایمیلش رو بازیابی کنم و شنبه هفته دیگه بهش بدم.یه لاف زدم موندم چجوری جمعش کنم|:

نمیدونم چرا یا حس های بچگانه خودمه کهانگار دارم ازش پالس میگیرم و اشاره هایی زیرکانه میکنه.مثلا" دیروز صندلیش رو به قبله من بود!

ولی خب نمیشه از رفتارش پی به چیزی برد.چون با همه مهربونه!دوستم میگه پیش این آدم امنیت احساسی نداری.

4.از سه شنبه هفته پیش مادرم رفته مسافرت و منو پدر تنهاییم.فکرشو نمیکردم بتونم از پس کارهایی خونه بر بیام.ولی تا اینجا که بدنگذشته!

سرویس شستم دیروز و کف آشپزخونه رو سامون دادم،دانشگاه رفتم صبح و عصر ورکشاپ.شام هم پختم!

وقتشه یا دهنم بوی شیر میده هنوز؟!!((((:

5.مشاور من و میم جان یه نفر مشترکه.گاهی وسوسه میشم بهش بگم از این علاقه.ولی دهنمو میبندم.بهش گفتم دلم میخواد یه نفرو دوست داشته باشم و. خیلی استقبال کرد و گفت خوبه.گفت کسی مد نظرت هست؟منم کتمان کردم.چون روم نمیشد.چون میم جان رو میشناسه.چون میم جان استادمه.چون.

6.جدیدا" افتادم روی لم شال و روسری خریدن!طی دو هفته 2تا شال خریدم یه روسری.اونم با این قیمت ها|:

یکی خریددم68 که 60 داد،شال

یکی 68 که تخفیف نداد|: روسری

امروزم دم راه شال خریدم 68 که 65 زد|:

اسمس های بانک رو جرات ندارم ببینم!ینی این پولو داده بودن برای ارتودنسی هام|: 1تومن دادم عصب کشی و بقیه ش رو دارم خورد خورد میجوم|:

باشد که رستگار شوم!

7.یه خاستگار داشتم خوشش نمیومد از قرمز.اکثر آقایون با قرمز تحریک میشن و براساس روانشناسی رنگ نماد هست.نماد شهوت و س.ک.س.ی بودن. الان یه مدته پیله کردم به شال قرمز یا زرشکی.توی طراحی لباسهام حتما" یه عنصر قرمز هست!

گفتم که گفته باشم!

به کسی چه که من چه نمادی میپوشم!

8.من اصولا" آهنگ فارسی گوش نمیکنم.بیشتر ملل مخصوصا" روسی.(یه روز در مورد زیبایی های آهنگ روسی میرم روی منبر)

آقا ما پست گذاشتیم وبلاگ که چهارشنبه خواب میم جان رو دیدیم و فلان.

فرداش شادمهر آهنگ خونده بود "خواب خوش" که همه ی حرفها و حساسات منو در خودش جا داده بود|:

هیچی دیگه،از در و دیوار داره شادمهر می باره|: به غلط کردم افتاده|:

 

پ.ن:برای مورد 3 کاری از دستتون برنمیاد؟

رمز وب رو میخواد و آدرس ایمیلش رو.


امروز از صبح حالم بد بود/: هیچکس هم نبود ناز بکشه یا محض رضای خدا یه لیوان آب بده دستمون/:

سلانه سلانه از اتاق به آشپزخانه گز میکردم؛علاوه بر اینکه خودم برای خودم آب میرختم؛ناهار هم پختم و دمنوش از برای خودم/:

آقای میم جان از تابستون گیر دادن که ورکشاپ ارتباطات موثر برگزار کنن که هی نشد نشد؛تا فردا که قطعی تشکیل میشه.و این یعنی چی فرزندانم؟یعنی گاوم دوقلو زایید|:

صبح باید برم دانشگاه اونم برای یه کلاس؛عصر هم 3ساعت ورکشاپ با این حال نزار.

بعد میون این همه دغدغه؛اینکه چی بپوشم هم اضافه شده/: 

حالا من هیچوقت چنین دغدغه و فکری نداشتم و ایشون منو بدون آرایش و با تیپ داغون هم دیده عا.ولی من حساس شدم.

بالاخره باید یا دانشگاهو نرم یا ورکشاپ میم جان.

 

دوستمم امروز دعوت کرده بودم که چون حالم بد بود کنسل کردم.میخوام بگم تا این حد داغونم):


یکی را دوست میدارم ولی او هرگز نمیداند

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من

ولی او هرگز نمیخواند.

به برگ گل نوشتم من:"تو را من دوست میدارم"

ولی او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند.

به مهتاب گفتم:"ای مهتاب،سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو

تو را من دوست میدارم

ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید،یکی ابر سیه آمد و روی ماه تابان را بپوشانید.

صبا را دیدم و گفتم:"صبا دستم به دامانت،بگو از من به دلدارم،

تو را من دوست میدارم

ولی افسوس و صد افسوس،ز ابر تیره یکی برقی جست و قاصد را میان ره بسوزانید.

کنون وامانده از هرجا.

دگر با خود کنم نجوا.

"یکی را دوست میدارم ولی او هرگز نمیداند."

                                                                  


1.اول بگم از آقای میم جان.

میم جان استاد من هستن.برای همین هم خجالت میکشم که به دوست داشتنش اعتراف کنم و هم درست نمیدونم اینکار رو.چون اخلاقش رو میدونم.آقای گرم و مبادی آدابین،اما به جسارت و لیم بودن حساسن.به محرم و نامحرم و.

ولی از خیلی لحاظ ها به هم نزدیکیم و سطح فکرشون و برخوردشون رو دوست دارم.

ینی هنوز جرات ندارم جمع نبندمش.!

البته خودشون استرس یسری چیزها رو دارن که جاش نیست اینجا بگم ولی برای من اهمیت نداره اون موضوع.

امروز از آموزشگاه زنگ زدن و گفتن کلاس ترم 3 آذر برگزار میشه،چرا؟چون نوشین نمیتونه این ماه بیاد و آقای میم هم کلاس رو برای یک نفر که بنده باشم تشکیل نمیده.):

اونوقت توقع دارین با این اخلاق بیاد بگه فاطمه خانوم آی لاو یو؟!

 

2.عاقا قضیه "شیربها" بدجور رو مخمه!

یکی دیگه شیر رو خورده،یکی دیگه باید پولشو بده؟!

میخواستین به بچه تون بجای شیر چایی بدین که ارزونتر دربیاد!


محبوب رویاهای من!

دلم میخواهد برایت شالگردن ببافم،365دانه سر بیندازم،یک خوشبختی از زیر،محبت از رو،که وقتی دور گردنت می اندازی،از گرمی عشق مست شوی.

دلم میخواهد در پاییز سرزده به محل کارت بیایم،بی پروا در آغوشت بگیرم و از حس عشق مست شوی.

دلم میخواهد در نیمه شب های پاییزی کنر زنده رود قدم بزنیم،دستت را در دست بگیرم و هنگامی که سرم روی شانه ات است،آرام بگویم:

"دوستت دارم،مرد رویاهای من."


چهارشنبه شب خوابت را دیدم

چقدر دوست داشتنت قشنگ بود

لمس تنت با حجب و حیا

دستم را به صورتت کشیدم.آخ نگویم از حس آن ته ریش های دوست داشتنی ات که هنوز زیر دستم حسشان میکنم!

نجواهایی که در گوشم میگفتی.

گفتمت:"تا آخر باهات هستم.نگران هیچی نباش"

و خجالت کشیدم از اینکه صحبت کردم و جمع نبستم.تو عشق من بودی،خجالت چرا؟!

ای فاطمه ی ساده.

راستی،

میگویند در خواب روح ها به هم میرسند،تو خواب مرا ندیده ای؟!


خب خب خب بعد از دوماه تمرینات طاقت فرسا! در پلاتو؛ امشب آخرین شب بود و ضبط انجام شد(: بزارید اول چندتا غیبت کنم بعد اگه حال داشتم بقیه ش رو هم می تعریفم!! من از آدمهای شکمو یا بقولی، خوش خوراک بدم نمیاد، اما از کسانی که برای شکمشون هول میزنند، بشششششدت بیزارم. نمونه:مثلا با ۴نفر رفتی رستوران، ۴تا دوغ گرفتی، یارو اول سهمشو برمیداره، بعد بچه ش که توی دسشوییه رو صدا میزنه بیا سهموی بدم، بقیه هم عنر دارن نگاه میکنن/: دقیقا ما بازیگر خانممون اینجوری بود، یچیزی
۱.اندر مصائب یک بنت الشغل من با کار کردن بیرون از خونه ست که حالم خوبه. سرحال و پر انرژی ام. با کار کردن و پول درآوردن و خرج کردنه که حس خوب میگیرم. نه الان که بابت چس تومن پول ته کارتم، باید خیلی حساب شده خرج کنم و فقط فکر کارت اتوبوسم باشم و خورد و خوراک. بیخیال عطر. بیخیال اون گوشواره هایی که خواهر دریا درست کرده. بیخیال زندگی با چالش هاش قشنگه. فاطمه به قلمزنی فکر نکن. توروخدا.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دوره گرد نکات اموزشی درس الزامات محیط کار